تاریخ ارسال : 1402/08/29
هر کسی گمشده ای دارد. و خدا گمشده ای داشت. هر کسی دوتاست و خدا یکی بود و یکی چگونه می توانست باشد؟! هر کسی به اندازه ای که احساس می کند، هست. و خدا کسی که احساسش کند...نداشت! عظمت ها همواره در جست و جوی چشمی است که آن را ببیند خوبی ها همواره نگران، که آن را بفهمند و زیبایی همواره تشنه ی دلی است که بر او عشق بورزد... و قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد. و غرور در جست و جوی غروری است که آن را بشکند! و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پراقتدار و مغرور... اما کسی نداشت. و خدا آفریدگار بود و چگونه می توانست نیافریند؟! زمین را گسترد و آسمان ها را بر کشید کوه ها برخاستند و رودها سرازیر شدند و دریاها آغوش گشودند و طوفان ها برخاست و صاعقه ها در گرفت. و باران ها و باران ها و باران ها... در آغاز هیچ نبود. کلمه بود و آن کلمه...خدا بود و خدا یکی بود و جز خدا...هیچ نبود. و با نبودن چگونه توانستن بود؟! و خدا بود و با او عدم بود و عدم گوش نداشت! حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم. و حرف هایی هست برای نگفتن. و سرمایه های هر دل ، حرف هایست که برای نگفتن دارد! حرف های بی قرار و طاقت فرسا. که هم چون زبانه های بی تاب آتشند. تحمل شان هر یک انفجاری را در دل به بند کشیده اند. اینان در جست و جوی مخاطب خویش اند اگر یافتند آرام می گیرند و اگر نیافتند... روح را از درون به آتش می کشند. و خدا برای نگفتن ، حرف های بسیار داشت! درونش از آن ها سرشار بود و عدم چگونه می توانست مخاطب خدا باشد؟! و خدا بود و عدم جز خدا هیچ نبود... با نبودن نتوان بودن و خدا تنها بود. هر کس گمشده ای دارد. و خدا گمشده ای داشت... و " تو " آن گمشده ای
اینجا جایی برای گردآوری و انتشار بهترین و زیباترین داستان های کوتاه آموزنده است
ابوالقاسم کریمی
نویسنده19
مقاله1402/08/29
تاریخ ایجاد